نه از تو ! نه از زمانه ! نه از زمین !
که من از دست خویش خسته ام !
از این ذهن پریشان !
از این احساس درد آلود !
از این هزیانهای گاه و بی گاه !
چرا بیراهه بروم...؟!
که من از دست خویش خسته ام !
از این ذهن پریشان !
از این احساس درد آلود !
از این هزیانهای گاه و بی گاه !
چرا بیراهه بروم...؟!
من از دستِ خویش خسته ام...!